روابط ايران و رژيم صهيونيستی(3)


 

نويسنده: رضا زارع*




 
در سوم اسفند 1346، اسرائيل به حكومت محمدرضا پهلوي پيشنهاد كرد كه آماده است اعتباري به ارزش 75 ميليون دلار در اختيار ايران قرار دهد تا در جهت تقويت نيروهاي دفاعي ايران، هزينه شود. در پي دريافت اين پيشنهاد، هيأت وزيران در جلسه مورخ 12/8/1247 آن را مورد بررسي قرار داد و با تصويب آن به وزارت جنگ اجازه داد اعتبار مذكور را براي خريد اقلام دفاعي تحصيل نمايد.
در اسناد نخست وزيري آمده است در سال 1348 وزارت جنگ، با استفاده از اعتبار واگذاري بانك اسرائيل به خريد جنگ افزار و تسليحات مختلف از اسرائيل اقدام كرد و هيأت وزيران هم در 3/8/1348 قراردادهاي خريد اين وزارتخانه را تصويب نمود. اين قراردادها عبارتند از:
الف) قرارداد خريد دويست قبضه تفنگ بي لگد 106 ميلي متري به مبلغ 5.075.000 دلار كه پيش پرداخت آن با محاسبه بهره 43/771.716 دلار مي‎باشد.
ب) قرارداد خريد دويست قبضه خمپاره اندازه 120 ميلي متري سبك به مبلغ 9.353.655 دلار كه پيش پرداخت آن با محاسبه بهره 34/1.422.337 دلار مي باشد.
پ) قرارداد خريد ده هزار تير مهمات خمپاره اندازه 120 ميلي متري سبك به مبلغ 1.145.000 دلار كه پيش پرداخت آن با محاسبه بهره 34/174.110 دلار مي‎باشد. 34
اين قراردادها و به‎ويژه تخصيص اعتبارهاي چند ميليون دلاري از سوي اسرائيل براي تقويت نيروهاي نظامي ايران در منطقه، پيش از پيش روابط نظامي ايران را در وضعيت تازه‎اي قرارداد؛ به‎گونه‎اي كه ارتش ايران به عنوان يكي از استفاده كنندگان اصلي سلاحهاي اسرائيلي محسوب مي‎شد.
بهره‎گيري از مشاورين نظامي اسرائيل در خريد تسليحات نظامي از كشورهاي اروپايي، انعقاد قرارداد بين شركتهاي اسرائيلي و نيروي دريائي ايران به منظور طراحي تأسيسات و خانه سازي، انعقاد قرارداد براي تعمير هواپيماي جت جنگنده اف ـ 16 ايران در اسرائيل، تجهيز ناوچه‎هاي نيروي دريايي ايران به تجهيزات الكترونيكي، طرح محرمانه عمليات گُل، براي توليد موشك‎هاي زمين به زمين با برد 450 كيلومتر، برگزاري دوره‎هاي مختلف آموزش براي نيروهاي نظامي ايران در اسرائيل، از جمله مواردي هستند كه در روابط نظامي ايران و اسرائيل تحقق يافته است.
هر چند ايران و اسرائيل به اين نتيجه رسيده بودند كه با همكاري نظامي و تكيه بر ارتش مي‎توانند در برابر تهديدات منطقه‎اي به منافع واحدي دست يابند، اما در مجموع بررسي روابط نظامي اين واقعيت را نشان مي‎دهد كه اسرائيل در روابط نظامي نيز، از يك برتري منافع برخوردار بود. چه به لحاظ كسب درآمد هنگفت از فروش تسليحات و تجهيزات به ايران و چه به لحاظ برگزاري دوره‎هاي آموزشي نظامي براي نيروهاي مسلح در رده‎هاي مختلف ارتش، كه هر كدام از اينها مي‎توانست نوعي وابستگي در بلند مدت نسبت به جنگ افزارهاي اسرائيلي و تأثيرگذاري در سياست دفاعي ايران برجاي گذارد.

3. بعد فرهنگي
 

اسرائيل در رابطة استراتژيك خود با ايران، نگاه ويژه‎اي به مقوله فرهنگ و آموزش به منظور بسترسازي و تغيير نگرش افكار جامعه ايران در راستاي دستيابي به اهداف مختلف خود داشت. آنها با شناخت از تمايلات دروني محمدرضا پهلوي مبني بر احياء باستان گرايي، به بزرگنمايي كوروش تحت عنوان نجات دهنده قوم ستمديده يهود و يك موسي بالقوه، پرداخته و با ظرافت و شگردهاي خاص تبليغاتي از محمدرضا پهلوي به عنوان «كوروش دوم» ياد نمودند. البته اين شبيه‎سازي نيز با توجه به ويژگيهاي شخصيتي محمدرضا، برايش بسيار دلپذير و خوشايند بوده و از آن استقبال مي‎كرد.
مقامات اسرائيلي بر اين باور بودند كه عامل غيرعربي بودن در خاورميانه زمينه احساسي نزديكي ايران و اسرائيل را فراهم مي‎سازد. بر همين اساس اسرائيلي‎ها از روشي استفاده مي‎كردند كه براي ايرانيان دلپذير و خوشايند باشد. يكي از آن روشها سخن گفتن پيرامون داستانهايي همانند «استر»، زن يهودي و عموي وي، «مردخاي»، مرد يهودي بود كه در دربار خشايارشاه نفوذ نموده و پادشاهان ايران را تحت تـأثير و تلقين خود قرار دادند. ماجراي استر و مردخاي به طور خلاصه چنين است: در زمان سلطنت خشايارشاه، روزي پادشاه در يك مجلس بزم مردانه در حالي كه سرش از باده گرم بود ملكه يا همسر سوگلي خود «وشتي» را به حضور مي‎طلبد تا زيبايي او را به رخ همه بكشد. وشتي از حضور در اين مجلس مردانه امتناع مي‎كند و اين امر بر پادشاه گران آمده و به توصيه مشاورانش كه در همان مجلس حضور داشتند، تصميم مي‎گيرد ملكه ديگري براي خود انتخاب نمايد … در دربار خشايار شاه يك مرد يهودي به نام «مرد خاي» كه از مهاجرين بابل بود، خدمت مي‎كرد و چون از دستور شاه مطلع مي‎شود دختر عموي خود به نام «هدسه» را به دربار مي‎فرستد و به او تعليم مي‎دهد كه پيوند قوم و خويشاوندي خود را با او فاش نكند. خشايارشاه ... او را ستاره يا «استر» مي‎نامد و تاج مخصوص ملكه را بر سر وي مي‎نهد ... بعد از توطئه‎اي كه عليه خشايارشاه طراحي مي‎شود و او از اين توطئه جان سالم به در مي‎برد؛ وزيرش، هامان حكم قتل عام يهوديان را مي‎گيرد و حدود صدهزار نفر از يهوديان را مي‎كشد. استر براي نجات قوم خود وارد قضيه مي‎شود و خشايارشاه را نسبت به هامان بدبين مي‎كند و با قتل هامان و روي كار آمدن مردخاي يهوديان انتقام مي‎گيرند و روز 14 آذر را به همين مناسبت «عيد پوريم» نامگذاري نموده و جشن مي‎گيرند. 35
درباره طرح داستان مذكور نزد ايرانيان، در يكي از روزنامه‎هاي اسرائيلي به نقل از دكتر دوريل، رئيس هيئت نمايندگي اسرائيل در تهران آمده است: «وقتي براي افراد تحصيل كرده ايراني صحبت مي‎كنم، كافي است اظهارات خود را از داستان استر شروع كنم تا خود از علاقه و توجه آنها برخوردار شوم.» 36 در همانندسازي دوره هخامنشي با پهلوي، تاريخ‎نگاران يهودي هم نقش مؤثري را ايفا نمودند. حبيب لوي در كتاب تاريخ خود در مقايسه رضاشاه با كوروش و داريوش با محمدرضا مي‎نويسد:
سلطنت اين پادشاه بزرگ [رضاشاه] انقلاب عظيمي در بهبود وضع آزادي و آسايش يهوديان ايران پديد آورد و اگر گفته شود كه زمان رضاشاه كبير براي يهوديان ايران نظير زمان كوروش كبير و عصر فرزند او محمدرضا شاه، نظير عصر داريوش اول گرديد، راه اغراق نپيموده‎ايم. آزادي يهوديان ايران و اجراي اعلاميه بالفور كه در زمان رضا شاه كبير بود و اجتماع پراكندگان در عصر محمدرضا شاه، اين دو نظر را تأييد و تقويت مي‎كند. ملت ايران و خصوصاً يهوديان ايران، دين بزرگي نسبت به اين شاهنشاه عظيم الشأن دارند.37
اسرائيلي‎ها در مناسبتهاي مختلف از شگرد همانندسازي در جهت گسترش روابط و اهداف خود استفاده نموده و با در نظر گرفتن باستانگرايي شاهنشاهي اين الگو را جلوه گر ساختند كه همانند كوروش، شاه ايران هم بايد نجات‎دهنده و حامي قوم ستمديده يهود باشد. در راستاي همين مشابه‎‎سازيها، روزنامه الانباء چاپ اسرائيل در شماره مورخ 22/4/1355 مي‎نويسد: «رفتار و گفتار شاهنشاه چنان است كه گويي معظم له از اسلاف امپراطورهايي مي‎باشند كه از 25 قرن پيش در ايران حكومت مي‎كردند.» 38 همچنين، در سال 1354 طي مراسمي ايراني در تل‎آويو، دكتر امنون نتصر، استاد دانشگاه عبري بيت المقدس، ضمن سخنراني پيرامون روابط ايران و اسرائيل اظهار داشت: «من شخصاً كوروش كبير را اولين صهيونيست در تاريخ مي‎دانم و اعلاميه كوروش كمتر از اعلاميه بالفور نبوده است. در عصر كنوني هم ايران كمكهاي بسيار زيادي به ما نموده است.» 39
اسرائيلي‎ها با جهت‎دهي به تشكيلات يهوديان و تحت پوشش قرار دادن نام كوروش، در مسير اهداف تعيين شده، برنامه‎ريزي مي‎نمودند و سپس، برنامه‎هاي خود را در تهران و تل‎آويو به اجرا در مي‎آوردند. در تل‎آويو اقدام به تأسيس مركز فرهنگي ايرانيان تحت عنوان «خانه كوروش» كردند و حتي در اين زمينه تلاش نمودند بخشي از مخارج ساخت اين مركز را به عهده دولت ايران بگذارند.
خانه كوروش در تل آويو به صورت يك مركز تبليغاتي فرهنگي فعاليت خود را آغاز كرد و مسئولان اسرائيلي براي گسترش روابط خود با ايران از آن بهره‎برداري مي‎كردند. در يكي از گزارشهاي مرتضي مرتضايي، نماينده ايران در اسرائيل به وزارت امور خارجه در مورد افتتاح خانه كوروش با حضور اسحاق رابين، نخست وزير سابق اسرائيل آمده است:
مورخ 20/10/36 [25] راجع به خانه فرهنگي كوروش اشعار مي‎دارد كه روز جمعه سيزدهم مرداد ماه جاري ضيافتي توسط هيأت مديره خانه كوروش … ترتيب يافت كه در آن اسحق رابين نخست وزير سابق اسرائيل، موشه كاتزا و نماينده ايراني‎الاصل مجلس اسرائيل و دو تن از همكاران نمايندگي شركت داشتند. آقاي رابين كه در دوره نخست وزيري اعطاي قطعه زمين براي بنياد خانه كوروش را تصويت نموده است ضمن نطق جالبي پس از تشريح نقش ايران باستان در اشاعه تمدن و فرهنگ به سهم والاي بازگردندان يهوديان توسط كوروش به ارض مقدس اشاره كرد و گفت: به عقيده وي لقب بنيانگذار اصلي صهيونيسم كه به غلط به هرتصل اطلاق مي‎گردد در حقيقت برازنده كوروش است كه براي نخستين بار اجتماع يهوديان را در ارض مقدس ممكن ساخت و از اين رهگذر تمامي يهوديان جهان را رهين خود ساخت. رابين در ادامه سخنان خود شاهنشاه آريامهر را ميراث‎دار راستين كوروش خواند و اظهار داشت: آنچنان شيفته تمدن و فرهنگ گرانقدر ايران هستم كه آرزو مي‎كنم ايراني زاده شده بودم تا بتوانم به ايراني بودن خود مباهات كنم.40
در تهران نيز، يكي ازمراكز فرهنگي يهوديان كه از هر گونه مساعدت و پشتيباني اسرائيلي‎ها برخوردار بود، تحت عنوان «كانون كوروش كبير» فعاليت مي‎كرد. مجموعه اقدامات اين كانون آن قدر در زمينه‎هاي مختلف گسترش يافت كه از آن به منزله مركز روابط فرهنگي ايران و اسرائيل ياد شده است: در داخل اجتماع يهودي ايران كانون فرهنگي كوروش كبير وزنة مهمي را تشكيل داده و تقريباً در تمام فعاليتهاي داخل مستقيم و غير مستقيم دخالت دارد و در نظر يهوديان ايران، مركز فرهنگي يهوديت، مركز ارتباط با يهوديت جهاني و اسرائيل و مركز زبده جوانان فعال و پرشور اجتماع است. در نظر هموطنان مسلمان تظاهر روح فعال يهود است و ارزشهاي فرهنگي و معنوي آن و حتي به منزله مركز روابط فرهنگي ايران و اسرائيل است. 41
كانون فرهنگي كوروش كبير كه افرادي همچون منوچهر اميدوار، سليمان حييم، ابراهيم موره، موسي كرمانيان و عزري آن را اداره مي‎كردند، فعاليتهاي مختلفي انجام مي‎داد كه خلاصه آن به شرح ذيل است:
1- برگزاري كليه جشنهاي اقليت مذهبي يهود از قبيل جشنهاي عروسي، ختنه‎سوران، مهمانيهاي عمومي، ضيافت به افتخار ورود شخصيتهاي اسرائيل و غيره؛
2- برقراري روابط فرهنگي، برگزاري مسابقات ورزشي بين ايران و اسرائيل و تهيه بورس تحصيلي از اسرائيل براي جوانان مسلمان و يهود ايران؛
3- اعزام اعضاي حزب فعال صهيونيست جهت شركت در سمينار بين‎المللي يهود و حضور در جلسات حزبي با هواپيماي العال و با خرج دولت اسرائيل براي سفر به اسرائيل؛
4- جمع‎آوري اخبار اطلاعاتي و سياسي مورد نظر و ارسال آنها براي مراكز اطلاعاتي ذي ربط در اسرائيل؛
5- ايجاد كلاسهاي آموزشي و ترويج زبان و ادبيات عبري در ايران و براي غير يهوديها به ويژه مسلمانان؛
6- تأسيس انجمن دوستداران دانشگاه عبري و به عضويت درآوردن برخي از شخصيتهاي علمي ايران؛
7- ترويج هنر و رقص و سرودهاي عبري و اسرائيلي و انجام كلاس مخصوص خردسالان براي رقص و سرود اسرائيلي؛
8- تهيه و انتشار فرهنگي عبري ـ فارسي با همكاري مشترك سليمان حييم، رئيس رژيم اسرائيل [اسحاق بن ذوي]؛
9- همكاري با سازمانهاي دولتي به‎خصوص دربار به مناسبت برگزاري جشنهاي 2500 ساله شاهنشاهي؛
10- تـرويج فـرهنگ صهيونيستي در ميان مردم ايران از طريق دعوت از چهره‎هاي معلوم الحال يهودي و بعضاً رقاصه‎ها و آوازه‎خوانان يهودي و تبليغ آئين ايران باستان. 42 هر چند در «اساسنامه كانون فرهنگي كوروش، هدف سازمان مذكور آشنا ساختن جامعه يهود ايران با فرهنگ يهودي و ايجاد محيط مناسب براي فعاليتهاي هنري، فرهنگي و اجتماعي»43 ذكر شده، اما برخي از عملكرد و فعاليتهاي ذكر شده نشان مي‎دهد كه اين كانون به‎رغم ظاهر يك مجموعه فرهنگي تحت عنوان كوروش كبير، به صورت يك مؤسسه اطلاعاتي و سياسي مورد نظر اسرائيل و در جهت تبليغ آرمان صهيونيستي و ترغيب جوانان يهودي براي اعزام به فلسطين اشغالي گام برمي‎دارد.
علاوه بر اين، نامگذاري خيابانها و ميادين و مؤسسات اجتماعي به نام كورش كبير و محمدرضا شاه، تجهيز نمودن مطبوعات در ايران و دعوت از خبرنگاران و روشنفكران به اسرائيل به قصد بازديد از كشور اسرائيل و مشاهده ترقيات در امور مختلف و انعكاس تأثيرپذيري آنها در مطبوعات، توليد برنامه راديويي به زبان فارسي، برگزاري نمايشگاهها و فستيوال فيلم، انجام مسابقات ورزشي، فعاليتهاي دانشگاهي و آموزشي، برگزاري جشنهاي متعدد در اسرائيل و نقش مؤثر در برگزاري جشنها در ايران به‎خصوص طراحي اوليه جشنهاي دو هزار و پانصد ساله و بهره برداري از فرقه بهائيت، از جمله ابزارهاي فرهنگي و تبليغاتي بودند كه از آنها در راستاي ترويج فرهنگ صهيونيستي در ميان مردم ايران و گسترش روابط دو رژيم استفاده نمودند. در مقابل رژيم پهلوي نيز، همكاري قابل توجهي در موارد مذكور با اسرائيل به عمل آورد.

نتيجه‎گيري
 

در اين گفتار، پنج حوزه روابط ايران و اسرائيل در ابعاد سياسي، اقتصادي، امنيتي ـ اطلاعاتي، نظامي و فرهنگي مورد بررسي قرار گرفت. نتيجه‎گيري اساسي اين پژوهش كه بر خاسته از سؤال مطرح شده در آغاز سخن مي‎باشد اين است كه: روابط ايران و اسرائيل از سال 1327 تا كودتاي 28 مرداد 1332، محدود و از تعادل و توازن نسبي برخوردار بوده است؛ اما، پس از كودتا تا پيروزي انقلاب اسلامي در سال 1357، اين روابط از تعادل و توان نسبي و تأثيرگذاري يكساني بر اساس عرف بين المللي برخوردار نبوده، بلكه اين روابط با تأثيرگذاري اسرائيل بر ايران به صورت آشكار و پنهان درابعاد گوناگون سياسي، اقتصادي، امنيتي ـ اطلاعاتي، نظامي و فرهنگي تحقق يافت.
علاوه بر اين، يافته‎هاي برگرفته از بررسي پنج حوزه ذكر شده مي‎تواند ما را به نتيجه‎گيري ابعاد ديگر موضوع رهنمون سازد:
1. اسرائيل در طول روابط خود با ايران هميشه منافع خود را مورد توجه قرار داده و هرگز حاضر نمي‎شد بدون در نظر گرفتن اين مسأله آموزش و يا هر گونه امكانات مناسبي را در اختيار ايران قرار دهد؛
2. ايران در دوران روابط با اسرائيل، اقدامي عملي عليه منافع اسرائيل انجام نداد و حتي در مسأله بسيار حساس و مهم «فلسطين»، مواضع شاه در گفتار و عمل از ماهيت دوگانه‎اي برخوردار بود. بدين معنا كه، در گفتار و نظر به ظاهر برخي از اقدامات اسرائيل را مردود دانسته و از مواضع فلسطين و كشورهاي عربي حمايت مي‎كرد. اما، در عمل، موجبات تقويت پايه‎هاي حكومت اسرائيل را فراهم نموده و در واقع اين نفت ايران بود كه در صنايع اسرائيل تبديل به آتش سرخي مي‎شد كه بر سر مردم مظلوم فلسطين فرود مي‎آمد و حقيقتاً مردم با ايمان و مسلمين جهان را به شدت متأثر مي‎ساخت.
3. رژيم پهلوي، به مثابه يك اهرم پر قدرت، گامهاي بسيار مؤثري در جهت اهداف اسرائيل برداشت و در اين راستا خدمات بسيار ارزشمندي در حفظ موجوديت و گسترش نفوذ آن در منطقه استراتژيك خاورميانه از خود نشان داد.
4. استفاده از طراحان، كارشناسان، متخصصان و مشاوران اسرائيلي در سطوح مختلف، به‎ويژه امور اقتصادي، اعزام نيروي انساني در رده‎هاي مختلف به مراكز آموزشي اسرائيل جهت فراگيري آموزشهاي مورد نياز، الگو قرار دادن اسرائيل در بخشهاي مختلف و اعتقاد بر تكميل تكنولوژي مورد نياز ايران به وسيله تكنولوژي پيشرفته اسرائيل؛ آگاهي يافتن از تواناييهاي گسترده اسرائيل در جمع‎آوري اطلاعات و تشكيل سيستم اطلاعاتي‎ـ امنيتي توانمند، به‎خصوص كسب خبر از كشوهاي عربي؛ فقدان پايگاه مردمي رژيم شاه و نياز به يافتن حامي در منطقه خاورميانه؛ نياز شديد به همكاري شبكه موساد به منظور سازماندهي، تقويت و گسترش ساواك و امكان استفاده از نيروهاي ويژه اسرائيل در خاموش كردن ناآراميهاي داخلي و كسب اطلاعات جهت سركوب گروه‎هاي مخالف رژيم از جمله عوامل مؤثر علاقمندي ايران، به ارتباط با اسرائيل بودند.
5. عوامل مؤثر علاقمندي اسرائيل براي ارتباط با ايران شامل موارد زير بود: خارج شدن از انزوا و احساس تنها نبودن از محاصره اعراب، جلوگيري از آسيب‎پذيري با نگاه به ايران به عنوان بخش مؤثري از كمربند امنيتي پيرامون خود؛ وجود تعداد قابل توجه يهوديان در ايران به عنوان يك منبع بزرگ اطلاعاتي، وجود بهائيان در اسرائيل و استفاده ابزاري از آنها با توجه به نفوذ در دستگاه‎هاي مختلف دولتي به‎ويژه در زمان تصدي نخست وزيري هويدا؛ تأمين نفت مورد نياز خود، رونق بخشيدن به اقتصاد خود از طريق صادرات انبوه كالا به بازار پرسود ايران و فروش تسليحات و تجهيزات نظامي و زمينه‎سازي فعاليت شركتهاي متعدد اسرائيل به منظور كسب در آمد سرشار؛ ايجاد اشتغال و نفوذ در تمام شئون.
6. علاوه بر منافع خاصي كه هر كدام از رژيم ايران و اسرائيل در پرتو ارتباط با هم كسب مي‎كردند؛ مسايل و اهداف مشتركي هم وجود داشت كه موجب تقويت و مستحكم‎تر شدن روابط مي‎شد. در اين باره مي‎توان از: تأثيرپذيري هر دو واحد سياسي از نظام دو قطبي و گرايش به سوي غرب، علاقه و تمايل شديد آمريكا بر پيوند و گسترش روابط آنها به‎عنوان دو ستون نظامي خود در منطقه، ضرورتهاي امنيتي مشترك به‎خصوص تهديدات ناشي از نفوذ شوروي در خاورميانه و مقابله با تحريكات شديد جمال عبدالناصر، و تحولات پرشتاب منطقه خاورميانه نام برد.
در برابر عوامل گسترش دهنده روابط، عوامل باز دارنده هم وجود داشت كه مي‎توان از فعاليتهاي گسترده داخلي به‎ويژه از سوي نيروهاي مذهبي و مخالفين رژيم و عكس‎العملهاي شديد برخي از كشورهاي عربي نام برد. اين عوامل درمقاطع مختلف نقش خود را آشكار نمودند. در دوران پيروزي نهضت ملي منجر به قطع روابط گرديد؛ در پانزده خرداد شاه در پاسخ به درخواست ديويدبن گوريون نخست وزير اسرائيل مبني بر آشكارسازي روابط، مخالفت جدي و واقعي روحانيون را اعلام نمود. در اين ميان نقش محوري و اساسي را به‎عنوان مهم‎ترين عامل بازدارنده، حضرت امام خميني(ره) ايفا نمودند. ايشان در اوج قدرت رژيم شاه همواره افشاگر روابط پنهان شاه و اسرائيل بودند و همين امر، سبب شد تا قبل از پيروزي انقلاب اسلامي هر چند روابط ايران و اسرائيل قطع نگردد؛ اما، حداقل از آشكارسازي و رسمي شدن آن جلوگيري به‎عمل آيد. اين مسئله، در دوران نهضت انقلابي يكي از انگيزه‎هاي قيام حضرت امام خميني(ره) را تشيكل مي‎داد. در واقع پيوند شاه با اسرائيل فصل مشترك حركت گروه‎هاي مختلف بر عليه شاه بود؛ به‎گونه‎اي كه اين مسئله را مي‎توان به‎عنوان يكي از عوامل حركت‎آفرين و شتابزا در نهضت انقلاب اسلامي محسوب كرد.
روابط ايران و اسرائيل به‎رغم تمايل شديد اسرائيل مبني بر آشكار و رسمي شدن آن همچنان به صورت غير رسمي، دنبال مي‎گرديد و با وجود رويدادهاي پر فراز و نشيب منطقة بحران خيز خاورميانه، تا سقوط رژيم پهلوي به همان صورت باقي ماند. با پيروزي انقلاب اسلامي، اسرائيلي‎ها ناچار شدند با يك هواپيماي مسافربري پان آمريكن، خاك ايران را براي هميشه ترك كنند و بدينسان، روابط سي ساله ايران و اسرائيل پايان يافت و اسرائيل با از دست دادن متحد استراتژيك خود خسارات سنگين و جبران‎ناپذيري را متحمل گرديد. در واقع، پيروزي انقلاب اسلامي، مهم‎ترين گام استراتژيك را در حمايت از فلسطين برداشت و روزنة اميدي از نور حقيقت را در دل ناباوران پديد آورد كه امروزه ثمره آن در چهره و حركت اميد بخش «انتفاضه» تجلي يافته است.

پی نوشت ها :
 

* عضو هيأت علمي دانشگاه امام حسين (ع)
34ـ همان، سند شماره 1/33، صفحه 132.
35ـ بزم اهريمن، جشنهاي دوهزار و پانصد ساله شاهنشاهي به روايت اسناد ساواك و دربار؛ جلد اول، مركز بررسي اسناد تاريخي وزارت اطلاعات، تهران، 1377، صفحه 314.
36ـ منصوري، جواد؛ قيام 15 خرداد 1342؛ دفتر ادبيات انقلاب اسلامي، تهران، 1376، صفحه 97.
37ـ سازمانهاي يهودي و صهيونيستي، مؤسسه مطالعات و پژوهشهاي سياسي، تهران، 1379، صفحه 58.
38ـ مركز اسناد مؤسسه مطالعات تاريخ معاصر ايران، سند شماره 18-913-145 د.
39ـ بايگاني وزارت امور خارجه، نمايندگي تل‎آويو، سال 4-1353، كارتن 6، صفحه 1-23.
40ـ بايگاني وزارت امور خارجه، نمايندگي تل‎آويو، سال 37-2536، كارتن 10، پرونده 240.
41ـ سازمانهاي يهودي و صهيونيستي، پيشين، صفحه 326.
42ـ همان، تلخيص شده از صص 331-321.
43ـ همان، صفحه 319.
منبع :
«سقوط»، مؤسسه مطالعات و پژوهشهاي سياسي، صص 449 ـ 491
* ارسال مقاله توسط عضو محترم سایت با نام کاربری : sm1372